ملا صفی الدین، ابن محمد الگیلانی. زرکلی در الاعلام نویسد: وی طبیب بود و به مکه سکونت جست و در آنجا به سال 1010 هجری قمری درگذشت. او را در طب و جز آن مؤلفاتی است، از مؤلفات وی شرح قصیدۀ خمریۀ ابن فارض است. (از الاعلام زرکلی ص 433) محمود بن ابی بکر ارموی. او راست: ذیل بر النهایه فی غریب الحدیث تألیف ابن اثیر جزوی، صفی الدین به سال 723 درگذشت. (کشف الظنون ذیل النهایه فی غریب الحدیث) خلیل لاذقی. ابن ابی اصیبعه در کتاب خود دو حکایت از وی نقل کند. (عیون الانباء ج 2 صص 163-168)
ملا صفی الدین، ابن محمد الگیلانی. زرکلی در الاعلام نویسد: وی طبیب بود و به مکه سکونت جست و در آنجا به سال 1010 هجری قمری درگذشت. او را در طب و جز آن مؤلفاتی است، از مؤلفات وی شرح قصیدۀ خمریۀ ابن فارض است. (از الاعلام زرکلی ص 433) محمود بن ابی بکر ارموی. او راست: ذیل بر النهایه فی غریب الحدیث تألیف ابن اثیر جزوی، صفی الدین به سال 723 درگذشت. (کشف الظنون ذیل النهایه فی غریب الحدیث) خلیل لاذقی. ابن ابی اصیبعه در کتاب خود دو حکایت از وی نقل کند. (عیون الانباء ج 2 صص 163-168)
مدنظر. منظور خاطر. مقابل چشم. (غیاث اللغات) (از آنندراج). نصب العین، معمولاً به فتح اول خوانده میشود ولی در اصل به ضم است و بعضی ها در صحت فتح تردید کرده اند، با این حال در این بیت خاقانی گوید: فقر کن نصب عین و پیش خسان رفع قصه مکن نه وقت جر است به قرینۀ ’رفع’ و ’جر’ آن را مفتوح باید خواند. (از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز). - نصب العین قرار دادن، در نظر داشتن. پیش چشم داشتن. فراموش نکردن. - نصب العین کردن، پیش چشم کردن. در نظر داشتن
مدنظر. منظور خاطر. مقابل چشم. (غیاث اللغات) (از آنندراج). نصب العین، معمولاً به فتح اول خوانده میشود ولی در اصل به ضم است و بعضی ها در صحت فتح تردید کرده اند، با این حال در این بیت خاقانی گوید: فقر کن نصب عین و پیش خسان رفع قصه مکن نه وقت جر است به قرینۀ ’رفع’ و ’جر’ آن را مفتوح باید خواند. (از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز). - نصب العین قرار دادن، در نظر داشتن. پیش چشم داشتن. فراموش نکردن. - نصب العین کردن، پیش چشم کردن. در نظر داشتن
دیدن بچشم دیداربچشم. یا به رای العین. بمشاهده چشم: سلطان... از آنجا باصفهان آمد و چون بیشتر ممالک خود برای العین مشاهده فرمود بهر موضعی و الیی نصب کرد. توضیح در عربی گویند جعلته رای عینک قرار دادم او را روباروی تو چنان ببینی او را، چشمدید
دیدن بچشم دیداربچشم. یا به رای العین. بمشاهده چشم: سلطان... از آنجا باصفهان آمد و چون بیشتر ممالک خود برای العین مشاهده فرمود بهر موضعی و الیی نصب کرد. توضیح در عربی گویند جعلته رای عینک قرار دادم او را روباروی تو چنان ببینی او را، چشمدید